آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

آوا

کرگدن

و باز هم حکایت همیشگی قصه گفتن های شبانه ... بابا : ... کرگدن یه شاخ داشت روی صورتش ... آوا : بابا، شاید کرگدن دو تا شاخ هم داشته باشه پشت سرش. بابا : نه! کرگدن یه شاخ داره روی صورتش . آوا : بابا، خوب حتما کرگدن دو تا شاخ هم داره پشت سرش، خوب  بابا : نه! کرگدن ... آوا : بابا، می گم کرگدن دو تا شاخ داره پشت سرش ...
15 اسفند 1392

نقاشی 7

سی و سه ماهگی آوا: امشب سومین شبی بود که با تب گذشت و من بیدار بودم کنارت مثل شب های گذشته. نمی دونم ویروس ها اینقدر قوی شدن یا داروهای تب بر بی اثر ؟؟؟؟  خلاصه این که، بعد از سه شب بیدار بودن و صبح سر کار رفتن و عصر تدارک غذای بیمار دیدن، من هنوز زنده ام و با انرژی تمام اومدم نقاشی های مهدت رو ثبت کنم.     عجیب نیست آیا؟؟؟!!!  واااااااااااای که چقدر خوشحال شدم از دیدن نقاشی هات عزیز دلم.   کنارم نشسته بودی و یکی یکی نقاشی ها رو نشونم می دادی. حرف می زدی و شیرین زبونی می کردی.    وااااااااااااای که چقدر خوشحالم از بودن با تو، نفس کشیدن با تو.    ...
3 اسفند 1392

تریزاناپوتس

می خوام تا فراموش نکردم، اسم چند تا از موجودات و شخصیت های تخیلی این روزها رو بنویسم که دائم ازشون اسم می بری. _ گوف گوف : (نمی دونم چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی معمولا به اسباب بازیهات می گی.) _ دو دا : (یه لباس عجیب و غریب می پوشی و می گی دودا شدم.) _ هیولا و باربادور : (از این یکی می ترسی و می ترسونی. وقتی به هر دلیلی نمی خوای بری توی اتاقت و بازی کنی، م  می گی:" اونجا باربادوره ." _ بزرگتر : (باهاش مبارزه می کنی. یه شمشیر دستت می گیری، یکی هم می دی من و مبارزه می کنیم.)  _ تریزاناپوتس و ترانادون : (اسم دایناسورهای کتابت بودن البته با کمی اصلاح. اما حالا جزء شخصیت های محبوبت شدن.) ...
3 اسفند 1392

آوا و انگلیسی 2

امروز شگفت زده شدم و خیلی خیلی هیجان زده.     آوا : "مامان، هوا چی شده؟" من: هوا ابری شده. آوا : it ,s cloudy today. من :     اگه هوا آفتابی باشه، چی می شه؟ آوا : it ,s suny today من : اگه بارونی باشه، چی؟؟؟ آوا : it ,s rainy today من : اگه هوا برفی باشه، چی؟؟؟ آوا : it ,s snowy today من : اگه باد بیاد، چی؟؟ آوا : it ,s windy today خیلی خوشحالم دختر نازم. امیدوارم همیشه موفق باشی  و سلامت.    خیلی وقته جمله می گی و جالب اینجاست که مفاهیم رو کاملا می دونی، مثلا وقتی شیرینی دادم دستت، گفتی : "I like cookies" یا وقتی با عروسک هات با...
29 بهمن 1392

این روزها... 58

دختر نازم، این روزها به خوابگاه فکر می کنم و دوستان خوبی که داشتم. چقدر به هم نزدیک بودیم و حالا فرسنگها از هم دوریم. بنفشه عزیزم، مامان شده     رادوین، شنبه، 12 بهمن 92 به دنیا اومده و فقط خدا می دونه، چقدر خوشحال شدم از دیدنش     امیدوارم وقتی بزرگ شدین دوستهای خوبی برای هم باشین، مثل من و بنفشه      رادوین کوچولوی نازم، من هم مثل بقیه خیلی منتظرت بودم. امیدوارم همیشه شاد باشی و سلامت.      ...
28 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد