نقاشی 7
سی و سه ماهگی آوا:
امشب سومین شبی بود که با تب گذشت و من بیدار بودم کنارت مثل شب های گذشته. نمی دونم ویروس ها اینقدر قوی شدن یا داروهای تب بر بی اثر ؟؟؟؟ خلاصه این که، بعد از سه شب بیدار بودن و صبح سر کار رفتن و عصر تدارک غذای بیمار دیدن، من هنوز زنده ام و با انرژی تمام اومدم نقاشی های مهدت رو ثبت کنم. عجیب نیست آیا؟؟؟!!! واااااااااااای که چقدر خوشحال شدم از دیدن نقاشی هات عزیز دلم. کنارم نشسته بودی و یکی یکی نقاشی ها رو نشونم می دادی. حرف می زدی و شیرین زبونی می کردی. وااااااااااااای که چقدر خوشحالم از بودن با تو، نفس کشیدن با تو.
تاریخ عکس ها: 1392/12/03
دوستت دارم دختر نازنینم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی