آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

آوا

اولین ژست

این هم یه تغییر مهم در آستانه سه سالگی. دیگه از دوربین فرار نمی کنی، جلوی دوربین ژست می گیری. برای اولین بار گفتی : "مامان من اینطوری می شینم، عکس بگیر." تاریخ عکس:1393/03/18 مناسبت این کلاه بافتنی توی گرمای تیر ماه هم اینه که باهاش آتشنشان می شی و همه جا آب می ریزی و آتیش خاموش می کنی و منو از آتیش نجات می دی و ... ...
18 خرداد 1393

اولین شهر بازی

نمی دونم بابای خیلی شجاعی داری یا من خیلی ترسو هستم. خلاصه این که این تفاوت بین من و بابا اولین بار که رفتیم شهر بازی، نمود پیدا کرد. داشتم دنبال یه وسیله بازی مناسب می گشتم که چشمت افتاد به چرخ و فلک. اصرار و اصرار و اصرار که سوار چرخ و فلک بشی و من فکر نمی کردم مناسب سنت باشه. به نظرم برای بچه های 4_5 سال به بالا مناسب بود.هنوز داشتم فکر می کردم چطوری این غائله رو ختم کنم که بابا گفت: "اشکالی نداره. اگه دوست داری سوار شو." بعد کمربند ایمنی رو چک کرد و گفت: " مشکلی پیش نمی یاد." خلاصه این که برای اولین بار سوار چرخ و فلک شدی بر خلاف میل من. اولش کلی خوشحال و سرحال بودی و همه جا رو دید می زدی. بعد که چرخ و فلک رفت بالا...
16 فروردين 1393

اولین گزارش

این کیف خیلی قشنگ رو که خاله اعظم برات خریده و خیلی دوسش داری، با خودت می بری مهد. بهش می گی بورقاعه تاریخ عکس: 1392/07/02 چند روز پیش که از مهد برگشتی، برام تعریف کردی "مامان، نی نی کیف آوا رو برداشت. آوا گریه کرد ... خاله نیومد که ... آوا خودش کیف برداشت. از دست نی نی فرار کرد. رفت تاب بازی کرد. اسب سواری کرد. بعد بورقاعه خندید" ...
30 آبان 1392

اولین ایده

اینم اولین ایده زندگیت که به نظر من جالب بود. یه روز بعد از خوردن شیر عصرانه ات نی شیر رو درآوردی، با این توپ قرمز دادی دست بابا، بعد اشاره کردی به سوراخ توپ، گفتی :"بابا، اینو بچسبونیم اینجا، بشه بادکنک، ballon" بعد، یعنی به نظر شما فرق بادکنک و توپ اینه دختر گلم ؟؟؟؟ در هر صورت اوامر اجرا شد. اینم نتیجه اش تاریخ کلیه عکس ها: 1392/06/27 ...
27 شهريور 1392

اولین کتاب سبز

استاد فرزانه ای داشتم که می گفت در انگلستان، معمولا کتاب (حتی کتابهای علمی و مرجع ) روی کاغذ های کاهی و بازیافتی چاپ می شه، چون باعث کاهش هزینه ها می شه و در عین حال به پایداری محیط زیست هم کمک می کنه. اما در ایران، گذشته از کتاب های علمی و مرجع، حتی بولتن های داخلی موسسات و نشریات زرد و تبلیغات و ... هم روی کاغذ های گلاسه چاپ می شه و ...  چند روز پیش داشتیم از جلوی یه کتابفروشی سوت و کور رد می شدیم که تصمیم گرفتم، سری بزنم و ... در کمال ناباوری، این کتاب رو اونجا پیدا کردم  دختر عزیزم، این کتاب، اولین کتاب سبز توست  امیدوارم همیشه سبز باشی و دوستدار طبیعت فکر می کردم برات زود باشه هنوز که اصرار کردی به دیدنش. ...
7 مرداد 1392

اولین کتاب انگلیسی

اولین کتاب انگلیسی ات رو عید نوروز، از عمه فریبای عزیز هدیه گرفتی . picture dictionary  خیلی دوستش داری  چند روز اول هر جا می رفتی، با خودت می بردیش و دردسری داشتم باهاش. یکی دو هفته اول هم هر شب و هر روز، چندین بار برات می خوندمش  تا خودم و خودت و کل خانواده از حفظ شدیم داستانها و لغاتش رو  هنوز هم جزء کتاب های محبوبته  (هر چند فعلا رضایت دادی بره توی کتابخونه و ...) بهش می گی "کتاب انگلیسی"   تازه دارم می فهمم تصویرگری کتاب کودک چقدر مهمه و چه تاثیری می تونه داشته باشه  از این که بگذریم. برای هر صفحه اش اسم گذاشتی  فکر کردم اگه برات بنویسم، خالی از لطف نیست. این صفحه و...
30 ارديبهشت 1392

اولین پازل

این پازل یک تکه رو خیلی وقت پیش خریدم و خیلی ازش استفاده کردم. اوائل برای معرفی حیوانات، بعد که بزرگتر شدی به عنوان پازل، دایره ها رو می گذاشتی سر جاش (هنوز نمی تونستی تصویرها رو با هم تطبیق بدی). چند روز پیش که داشتم سری جدید اسباب بازیهات رو جایگزین قبلی ها می کردم.(آخه اسباب بازی هات رو چند قسمت کردم و هر بار یه سری رو در اختیارت می گذارم. اینطوری تمرکزت بیشتر می شه و هر بار که اسباب بازیهای جدیدت رو می آرم. برات تازگی دارن و کللللللللللی ذوق می کنی ) دیدم نشستی و خوشحال داری این پازل رو (که بعد از مدتها دوباره در دسترست بود) درست می کنی. نمی دونم چرا ولی انتظار نداشتم درست انجامش بدی  اما خوب از اونجایی که شما تخصص داری تو غافلگیر ک...
24 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد