اولین کتاب انگلیسی
اولین کتاب انگلیسی ات رو عید نوروز، از عمه فریبای عزیز هدیه گرفتی . picture dictionary
خیلی دوستش داری چند روز اول هر جا می رفتی، با خودت می بردیش و دردسری داشتم باهاش. یکی دو هفته اول هم هر شب و هر روز، چندین بار برات می خوندمش تا خودم و خودت و کل خانواده از حفظ شدیم داستانها و لغاتش رو هنوز هم جزء کتاب های محبوبته (هر چند فعلا رضایت دادی بره توی کتابخونه و ...) بهش می گی "کتاب انگلیسی" تازه دارم می فهمم تصویرگری کتاب کودک چقدر مهمه و چه تاثیری می تونه داشته باشه از این که بگذریم. برای هر صفحه اش اسم گذاشتی فکر کردم اگه برات بنویسم، خالی از لطف نیست.
این صفحه و چند تا صفحه بعدی جزء صفحه های محبوبت هستن. بهشون می گی "شنل قرمزی" (علاقه ات به داستان شنل قرمزی از همین جا شروع شد و ...)
به این صفحه هم می گی "hot dog"
و اما این یکی صفحه برام خاطره شد. یه روز کتاب به دست، اومدی پیشم و گفتی "انگلیسی بخونم" منم نشستم به خوندن، هنوز شروع نکرده بودم که گفتی " بیرون بخونم" بیرون؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونقدر بی تابی کردی برای پیدا کردن این صفحه که هیچوقت فراموش نمی کنم. انگار چیز مهمی رو از دست داده باشی. خلاصه ورق به ورق کتاب رو برگه می زدم و می گفتم "اینه" و شما هم با عصبانیت می گفتی : "نه! نه!..." بالاخره "بیرون" رو پیدا کردم برات
به این صفحه هم می گی "عروسی" بعد وسط خوندن من پا می شی، دور اتاق می چرخی و با کلی ذوق و شوق شروع می کنی به تعریف کردن. "عروسی... عروس می یاد... آهنگ می یاد... می رقصن... دامن دارن و ... " بعد حین توضیحاتت، انگشت اشاره ات رو می گیری بالا، می چرخونی و ... الهی مامان فدات شه. اینققققققققدر خوردنی می شی خوبه یه بار بیشتر عروسی نرفتی انگار خیلی موثر بوده
به این صفحه هم که می رسیم، می گی small (صدات رو زیر می کنی) ، big (صدات رو بم می کنی). کاربرد این دو تا لغت رو هم یاد گرفتی. هر چیز بزرگی ببینی می گی big و ...
تاریخ کلیه عکس ها : 1392/02/30
فراموش کردم بگم خیلی از لغاتش رو یاد گرفتی عسلم