اولین قصه
این روزها عجیب به قصه گفتن و قصه شنیدن علاقه پیدا کردی. دائم باید قصه های من درآوردی خودم رو برات تکرار کنم. بعضی وقت ها سفارش می دی کدوم قصه رو برات تعریف کنم. (معمولا می گی قصه بزبز قندی، قصه ماه و ...) گاهی اوقات هم به اسم حیواناتی که دوست داری ازم درخواست قصه می کنی مثلا می گی قصه موش، قصه خرگوش و ... (خوب همین کارها رو می کنی که قصه های من فی البداهه می شه دیگه ) حسابی مامان رو به فکر انداختی که بره سراغ مبحث شیرین قصه گویی و دوباره شروع کنه به مطالعه شب ها موقع خواب دو تا، سه تا و گاهی4-5 تا قصه برات تعریف می کنم . تازه بعد از قصه گویی من، قصه گویی خودت شروع می شه. اینقدر شیرین و خوردنی می شی که نگو و نپرس دیشب ...