ماهگرد 20
ماهگرد 19
ماهگرد 18
ماهگرد 17
ماهگرد 16
کوچولوی قشنگ مامان، امیدوارم خوابهای خیلی خیلی قشنگ ببینی. مثل فرشته ها خوابیدی و به مامان فرصت دادی که از شانزده ماهگیت بنویسه. هنوز هم ساعت خواب نیمروزیت تغییر نکرده (بین 9 و 10 صبح می خوابی و اگه مشکلی پیش نیاد بین 12 تا 1 بعد ازظهر بیدار می شی). چند روز پیش برای اولین بار لذت سرسره خوردن توی یه هوای عالی رو تجربه کردی. البته باید بگم خیلی تردید داشتی. با کمی فاصله ایستاده بودی و خیره به بجه ها نگاه می کردی. خب مسلمه که این جور مواقع من نمی تونم کمکی بهت بکنم. می ترسیدم بچه های دیگه بهت ضربه بزنن .زمین بخوری و ... . دائم می پریدم و دستت رو می گرفتم. ناراحت می شدی و واکنش نشون می دادی ( آخه چند وقتی هست که می خوای مستقل باشی و خودت راه بری...
ماهگرد 15
کوچولوی دلبندم سلام ببخشید. می دونم که با کلی تاخیر اومدم نمی دونی چقدر گرفتار بودم و همچنان هستم. بالاخره بابا منتقل شد و ما مجبور شدیم از شهر و دیارمون و البته از زادگاهت نقل مکان کنیم. ناراحت کننده بود . خیلی زیاد ولی چاره ای نبود. از اینها که بگذریم،باید بگم که خیلی بزرگ شدی و البته خانم. کلی با هم دوستیم دختر گلم. راه رفتن رو دقیقا از 14 ماهگیت شروع کردی. 30 مرداد ماه که مصادف با عید فطر بود. خاطره قشنگی شد برای همه. خودت بلند شدی و یه مسیر طولانی ( شاید بیشتر از 15-20 قدم )رو آهسته و بدون زمین خوردن طی کردی. نمی دونی چقدر ذوق زده شدم و البته متعجب الان هم خیلی خوب راه می ری و خیلی کم پیش می یاد که زمین بخوری....
ماهگرد 13
امروز کلی به مامان خوش گذشت چون بعد از مدتها که به گفتن بابا و ... اکتفا می کردی، مامان گفتن رو دوباره از سر گرفتی. نمی دونی چقدر ذوق زده شدم عزیز دلم از این اتفاق مهم که بگذریم چند روزی می شه که برای دو نفر از دوستداران پر و پا قرصت اسم انتخاب کردی و مرتب صداشون می زنی. به خاله می گی عالی و دایی رو خیلی خوب دایی تلفظ می کنی. کلی کلمه جدید هم یاد گرفتی که سعی می کنم همه رو برات بنویسم. خرما رو ئوما تلفظ می کنی. انگور رو انگو تلفظ می کنی. خربزه،ساعت، کتاب، دندان، زبان، انگشت، درخت و ... رو می شناسی و تلفظ می کنی. بین کارت های دیدآموزت هم معمولا مو، جوراب، تاب، آب، بابا، مامان، هاپو (سگ)، گربه، جوجه، گاو، زرد، دست، پا، ابرو، توپ رو...