آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

آوا

این روزها... 6

ساعت حدود 12.30 دقیقه نیمه شبه و مامان حسابی خسته است. باور کن خیلی با خودم کلنجار رفتم که صرفنظر کنم از نگارش این پست در این لحظه و این ساعت و برم بخوابم اما نشد که نشد. آخه خیلی هیجان زده ام  امشب حسابی مامان رو غافلگیر کردی. ... بساط چای پهن بود و من حسابی مشغول تفکر و تعمق در مورد موضوعی که فکر می کنم گفتنش خیلی خیلی خارج از موضوعه که اومدی کنارم و دیالوگ زیر بینمون رد و بدل شد _ لیوان چی می شه؟ (منظورت فنجان بود) - cup _ شیشه چی می شه؟ (منظورت جنس فنجان ها بود) - glass _ چای چی می شه؟ - tea _ ماست چی می شه؟ - yoghourt _ قاشق چی می شه؟ - spoon _ مکعب چی می شه؟ - cube _ دارو چی می شه؟ - dr...
27 فروردين 1392

این روزها... 5

امروز ظهر طبق معمول برام کتاب آوردی که بخونم. همین که خواستم شروع کنم، رفتی   صبر کردم و صبر کردم و صبر ...  که  لبخند به لب   اومدی،  توی دستت یه دستبند بود که بی معطلی گذاشتیش روی سرم و کلی هم حوصله به خرج دادی و تنظیمش کردی که از سرم نیفته، بعد چند قدم رفتی عقب، خوب نگاه کردی و گفتی: "مامان خوشگل شده"  نشستی و رضایت دادی برات کتاب بخونم. کلمه اول ... این چیه؟ ... کلمه دوم ... این چیه؟ این چیه؟ این چیه؟ ... تا بالاخره رسیدیم به صفحه ای که توش یه سفره هفت سین پهن بود (آخه داشتم برات کتاب عمو نوروز رو می خوندم) تازه ماجرا شروع شد ... این چیه؟ سیب ... این چیه؟سیب ... این چیه؟ سمنو ... این چیه؟ سی...
7 اسفند 1391

این روزها... 4

خیلی دوست داشتم شرایط طوری بود که بیشتر می بردمت بیرون  اما الان که هوا خیلللللللللی سرده و من و بابا خیلللللللللی مشغول، فقط پنج شنبه ها بین ساعت 10.5 تا 1 بعدازظهر فرصت می کنیم بریم پارک و گردش بیرون از خونه. خیلی ذوق می کنی براش  اونقدر که قابل توصیف نیست. توی پارک اما بیشتر نگاه می کنی تا بازی  از این نظر خیلی با بچه های دیگه فرق داری  نمی دونم اقتضای سنه یا چیز دیگه؟ به سرسره خیلی علاقه داری و می ری کنار سرسره. بعد زل می زنی به بچه هایی که از سرسره بالا و پایین می رن. من و بابا تشویقت می کنیم بری بالا از پله ها. یکی دو تا از پله ها رو می ری بالا، بعد زل می زنی به بالای سرسره (به زنبور بالای سرسره) و می پرسی این چیه؟ ...
7 اسفند 1391

این روزها... 3

اینم یکی از اصطلاحات رایج این روزهای فرشته کوچولو   مفهومش اینه که معادل انگلیسی اون شیء رو برات بگیم. چند روز پیش یکی از مدل هات رو آوردی برام و پرسیدی "این چی می شه؟" گفتم :"شتر" دوباره پرسیدی؟ چی می شه؟ باز گفتم "شتر" بار سوم بی طاقت شدی و مامان رو مجبور کردی یه کوچولو به مغزش فشار بیاره   (یادم اومد روز قبل، بابا برات توضیح می داد ببر می شه ... شیر می شه ...) سریع جواب دادم camel. لبخندت رو که دیدم. خیالم راحت شد. فهمیدم درست متوجه شدم  بعد کلی خوشحال شدم از این که می تونی  معادل انگلیسی کلمات رو  درک کنی  ...
28 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد