نقاشی 2
بیست و یک ماهگی آوا: این چند روزه مشغول طبقه بندی عکس های سال گذشته ات بودم. همه رو به تفکیک سال و ماه و روز طبقه بندی کردم و مثل عکس های قبلی بایگانی کردم. یه بار که مشغول طبقه بندی و ذخیره عکس هات بودم، بابا گفت: "فکر می کنی فرصت داشته باشه اینهمه عکس و فیلم رو ببینه؟" نمی دونم چرا ولی از اون روز به بعد، هر بار که می شینم پای این کار نسبتا وقت گیر یاد این حرفش می افتم و با خودم می گم یعنی می شه برات مهم نباشه دیدنشون نمی دونم وقتی بزرگ بشی، چقدر برات مهم باشه این یادگاری کوچیک من. اما دوست دارم بدونی که خیلی زحمت کشیدم برای جمع آوریش. خیلی اوقات از خوابم زدم، از استراحتم. دوست دارم بدونی که چقدر برام مهم ب...