این روزها... 26
داشتی اتاق خودت بازی می کردی. من و بابا هم مشغول صحبت که صدای داد و فریادت بلند شد. اول فکر کردم اشتباه کردم. بعد دیدم اشتباه نکردم. داشتم می اومدم سراغت که دیدم خودت اومدی عصبانی گفتم:" آوا، چیزی شده!!!!!!! ناراحتی !!! با عصبانیت گفتی :"نی نی ها ... (بعد مکث کردی و من مردم و زنده شدم تا بقیه اش رو بگی ) نی نی ها می گن بالش مال منه . خونه مال منه (آخه چند روزی می شه که با بالش و پتو برات خونه درست می کنیم و شما هم با عروسکهات (به قول خودت نی نی ها) تشریف می برین داخل خونه و بازی می کنین با هم) الهی من فدای تخیلت بشم مادر جون یعنی در این حد ... دارم کم کم نگرانت می شم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی