بازی 9
بیست و یک ماهگی آوا :
این اولین کاردستی مشترکمون بود. یادمه به کلاه خیلی علاقه داشتی، در واقع باید بگم علاقه داری. منم یکی از مقواهای باقیمانده از دوران دانشجویی ام رو برش زدم و برات یه کلاه ساده درست کردم. برای تزئین اش هم دستگاه سوراخ کن رو خالی کردم. روی کلاه رو چسب زدم و ازت خواستم محتویات داخل دستگاه سوراخ کن یا به قول خودت "دایره های کوچولو" رو بریزی روی کلاه چسب خورده و بعد با چسب پهن روی این دایره های کوچولو رو چسب زدم تا خدایی ناکرده فکر خوردنشون به سرت نزنه هنوزم جزء کلاههای محبوبته. یه کلاه دیگه هم درست کردم که اون بیچاره نتونست تحملت کنه و از پا در اومد. این یکی مقاوم تر بود به نظرم. شاید به خاطر چسب پهن پایانی. چون بر خلاف اون یکی که بارها پاره اش کردی و من تعمیرش کردم، این یکی رو هیچ وقت نتونستی پاره کنی
تاریخ عکس ها : 1391/12/15
این کاردستی خیلی قشنگ تر هم کار خاله اعظم مهربونته. وقتی دید بی حوصله شدی، برات درست کرد. کلی باهاش سرگرم شدی می گفتی : "مار شده" و دنبال خودت روی زمین می کشیدی. تازه از سر و صداش هم لذت می بردی. این یکی هم همچنان پابرجاست اگه چشم نخوره
تاریخ عکس ها : 1391/12/23