بازی 15
بیست و سه ماهگی آوا :
سلام دختر گلم.
خیلی وقت بود که می خواستم برات نقاشی بکشم. اما نمی دونستم چطوری شروع کنم. در واقع می خواستم نقاشی کردن رو یاد بگیری نه کپی کردن رو. بالاخره با کلی مشورت تصمیم گرفتم شروع کنم. اما از خودم حسابی نقاش شدم. یه شاسی دستم می گیرم و از اشیای بی جان و البته آشنا برای دختر گلم طراحی می کنم. اوائل یه نگاه سرسری می کردی، بعد می پرسیدی "مامان چکار می کنه؟" کمی مکث می کردی و می رفتی سراغ بازی. اما الان دو سه روزی می شه که می یای کنارم می شینی و قلم به دست می شی. کنار طرح مامان یا روی خود طرح رو خط خطی می کنی و می گی "آوا نقاشی می کشه" چند روز پیش هم اتفاق جالبی افتاد. داشتم عروسک های انگشتی ات رو طراحی می کردم (معمولا مدل رو می گذارم روبروم تا ببینی از یه مدل طراحی می کنم). یه نگاه به نقاشی من و عروسک ها انداختی. بعد عروسک ها رو برداشتی و گذاشتی سرجاشون (روی طرحی که ازشون زده بودم) عزیز دلم کلی به مامان انرژی دادی و البته ایده. الان دیگه نقاشی ها یا به عبارتی طراحی های من برات حکم پازل رو پیدا کردن. من نقاشی می کشم و شما می ری دنبال سوژه. پیداش می کنی و می گذاری روی طرحی که ازش زدم. بعضی وقت ها هم قبل از تمام شدن نقاشی، مدل رو بر می داری که تطبیق بدی با طرحش. اونوقت طراحی من ناتمام می مونه و ...
اینم یکی دیگه از نقاشی های مشترکمون. مداد شمعی رو از جهت های مختلف روی کاغذ کشیدیم و حسابی خط خطی کردیم
تاریخ کلیه عکس ها : 1392/02/24