رستم و سهراب
این نقاشی رو وقتی کشیدی که داشتم برات هفت خوان رستم رو تعریف می کردم.
تاریخ عکس: 1393/06/05
رستم تیر و کمان دست گرفته مثلا... حالا این وسط حلزون چه نقشی داره و چکار می کنه... نمی دونم...
من بی تقصیرم.
آوا: "مامان، رستم یه چیزی ایه که اسم اسبش رخشه، مبارزه می کنه. بعععععععد، سهراب، یه چیزی ایه که می میره." (بنده خدا فردوسی، هیچ وقت فکر نمی کرد روزی روزگاری رستم رو به نام اسبش بشناسن)
یه روز هم داشتیم بازی می کردیم. گفتی :"مامان، تو رستم باش. من سهراب دختر می شم."
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی