آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آوا

بازی 9

بیست و یک ماهگی آوا : این اولین کاردستی مشترکمون بود. یادمه به کلاه خیلی علاقه داشتی، در واقع باید بگم علاقه داری. منم یکی از مقواهای باقیمانده از دوران دانشجویی ام رو برش زدم و برات یه کلاه ساده درست کردم. برای تزئین اش هم دستگاه سوراخ کن رو خالی کردم. روی کلاه رو چسب زدم و ازت خواستم محتویات داخل دستگاه سوراخ کن یا به قول خودت "دایره های کوچولو" رو بریزی روی کلاه چسب خورده و بعد با چسب پهن روی این دایره های کوچولو رو چسب زدم تا خدایی ناکرده فکر خوردنشون به سرت نزنه   هنوزم جزء کلاههای محبوبته. یه کلاه دیگه هم درست کردم که اون بیچاره نتونست تحملت کنه و از پا در اومد. این یکی مقاوم تر بود به نظرم. شاید به خاطر چسب پ...
23 اسفند 1391

اولین قصه

این روزها عجیب به قصه گفتن و قصه شنیدن علاقه پیدا کردی. دائم باید قصه های من درآوردی خودم رو برات تکرار کنم. بعضی وقت ها سفارش می دی کدوم قصه رو برات تعریف کنم. (معمولا می گی قصه بزبز قندی، قصه ماه و ...) گاهی اوقات هم به اسم حیواناتی که دوست داری ازم درخواست قصه می کنی مثلا می گی قصه موش، قصه خرگوش و ... (خوب همین کارها رو می کنی که قصه های من فی البداهه می شه دیگه  ) حسابی مامان رو به فکر انداختی که بره سراغ مبحث شیرین قصه گویی و دوباره شروع کنه به مطالعه  شب ها موقع خواب دو تا، سه تا و گاهی4-5 تا قصه برات تعریف می کنم . تازه بعد از قصه گویی من، قصه گویی خودت شروع می شه. اینقدر شیرین و خوردنی می شی که نگو و نپرس   دیشب ...
21 اسفند 1391

نقاشی 2

بیست و یک ماهگی آوا: این چند روزه مشغول طبقه بندی عکس های سال گذشته ات بودم. همه رو به تفکیک سال و ماه و روز طبقه بندی کردم و مثل عکس های قبلی بایگانی کردم. یه بار که مشغول طبقه بندی و ذخیره عکس هات بودم، بابا گفت: "فکر می کنی فرصت داشته باشه اینهمه عکس و فیلم رو ببینه؟"  نمی دونم چرا ولی از اون روز به بعد، هر بار که می شینم پای این کار نسبتا وقت گیر  یاد این حرفش می افتم و با خودم می گم یعنی می شه برات مهم نباشه دیدنشون  نمی دونم وقتی بزرگ بشی، چقدر برات مهم باشه این یادگاری کوچیک من. اما دوست دارم بدونی که خیلی زحمت کشیدم برای جمع آوریش. خیلی اوقات از خوابم زدم، از استراحتم. دوست دارم بدونی که چقدر برام مهم ب...
18 اسفند 1391

بازی 8

بیست و یک ماهگی آوا : دختر گلم سلام. اینم اولین پست سال 92. می خوام یکی از نقاشی های قشنگت رو مرحله به مرحله به تصویر بکشم   تاریخ کلیه عکس ها : 1391/12/14 زمان بازی : 5 دقیقه و البته لازم به توضیح نیست که عاشق نقاشی با قلم مو شدی و ازش بی نهایت لذت می بری   ...
14 اسفند 1391

اولین ترانه انگلیسی

دختر نازم سلام. خیلی خوشحالم و البته هیجان زده ، آخه دیروز اولین ترانه انگلیسی ات رو خوندی   برات خیلی زوده دختر گلم. فکرشو بکن با همون لحن بچه گانه ات می خونی... (twinkle twinkle litt...sta (twinkle twinkle little star (how i wonder what o are(how i wonder what you are تازه این همه اش نیست دختر گلم. ترانه head shoulders ... رو هم می خونی و تمام سعی ات رو می کنی که مثل کلیپی که دیدی به سر و شانه ها و زانو و انگشت های پات دست بزنی (معمولا به سر و زانو و انگشت های پات دست می زنی) ترانه abc رو هم می خونی ... abcde...ghi...km...l...opqrstuvwxyz (خوب هنوز یه کم ایراد داری   و از o به بعد رو کامل و بی نقص می...
12 اسفند 1391

این روزها... 5

امروز ظهر طبق معمول برام کتاب آوردی که بخونم. همین که خواستم شروع کنم، رفتی   صبر کردم و صبر کردم و صبر ...  که  لبخند به لب   اومدی،  توی دستت یه دستبند بود که بی معطلی گذاشتیش روی سرم و کلی هم حوصله به خرج دادی و تنظیمش کردی که از سرم نیفته، بعد چند قدم رفتی عقب، خوب نگاه کردی و گفتی: "مامان خوشگل شده"  نشستی و رضایت دادی برات کتاب بخونم. کلمه اول ... این چیه؟ ... کلمه دوم ... این چیه؟ این چیه؟ این چیه؟ ... تا بالاخره رسیدیم به صفحه ای که توش یه سفره هفت سین پهن بود (آخه داشتم برات کتاب عمو نوروز رو می خوندم) تازه ماجرا شروع شد ... این چیه؟ سیب ... این چیه؟سیب ... این چیه؟ سمنو ... این چیه؟ سی...
7 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد